جهان بر اساس نظم و منطق بنا شده است و این را در همه سیستمها آن مثل یک کشور، شهر، خانواده، دانشگاه، سازمان و… میتوان به وضوح دید. همه اجزای این سیستمها با یکدیگر در تعامل هستند و نتیجه این تعاملات، خروجیهای معناداری تولید میکند. برای مثال، مردم یک کشور در کنار هم فرهنگ و ارزش اقتصادی، دانشگاه علم و دانش وسازمان درآمد و سودآوری تولید میکنند. همه این سیستمها برای خلق ارزشهایی که از آنها نام بردیم، در یک مفهوم مشترک هستند و آن تفکر سیستمی است.
تفکر سیستمی به زبان ساده یعنی مجموع یک چیز، بیشتر از اجزای تشکیل دهنده آن ارزش دارد و “در کنار یکدیگر بودن“، قدرت تعامل را نشان میدهد و باعث خلق ارزشی جدید میشود.
در این مقاله به تعریف تفکر سیستمی میپردازیم و خواهیم گفت چرا و به چه دلایلی، باید نگاه خود به زندگی و کسب وکار را به سمت تفکر سیستمی تغییر دهیم.
تعریف سیستم و سیستم کسب و کار
سیستم، مجموعه ای تعریف شده از اصول، شیوهها و رویههایی است که در فعالیتهای خاص برای دستیابی به یک نتیجه تعیین شده، اعمال میشود. سیستمها به این دلیل در کسب وکارها مستقر میشوند تا بتوان با مجموعهای از فرآیندها، اطمینان حاصل کرد که همه چیز به درستی و طبق برنامه پیش میرود.
یک سیستم کسب و کار برای اتصال تمام بخشهای پیچیده یک سازمان و مراحل مرتبط با یکدیگر برای همکاری و به منظور حرکت در راستای استراتژی کسب و کار طراحی شده است.
هنگامی که سازمانها، اصول و شیوههایی را برای سیستمها و فرآیندهایی را برای مشتریان اعمال میکنند؛ در واقع “سیستم کسب وکار” تشکیل میشود.
خصوصیات تفکر سیستمی (اجزای سیستم)
اگر بخواهیم در مورد مقدمات تفکر سیستمی در سازمان و بخشهای تشکیلدهنده آن صحبت میکنیم، میتوانیم بگوییم یک سیستم از پنج جزء اصلی تشکیل شده است که عبارت است از:
- ورودیها؛ مانند مواد اولیه، منابع انسانی، سرمایه، اطلاعات، فناوری؛
- پردازش؛ مانند فعالیت های کاری کارکنان، فعالیتهای مدیریتی، روشهای عملیاتی؛
- خروجیها؛ محصولات یا خدمات، نتایج مالی، اطلاعات؛
- بازخورد؛ تاثیر نتایج حاصل از خروجی ها بر ورودی ها؛
- محیط؛ عواملی خارجی که بر سیستم تأثیر می گذارند.
انواع سیستم
زمانیکه میخواهیم در مورد انواع سیستمها صحبت کنیم، باید از مفهومی در علم فیزیک به نام ترمودینامیک کمک بگیریم که بطور خلاصه به معنای انتقال انرژی بین اجسام و محیط اطراف آن است.
بر این اساس، اگر بخواهیم از اصول تفکر سیستمی و تقسیمبندی سیستمها بگوییم، میتوانیم سیستمها را به ۳ دستهی سیستمهای باز، سیستمهای بسته و سیستمهای ایزوله تقسیمبندی کنیم.
سیستم باز
سیستم باز، سیستمی است که می تواند اطلاعات را با محیط اطراف مبادله کند و با سیستمهای دیگر یا محیط بیرون، تعامل داشته باشد.
همه سیستمها دارای مرز هستند. این موضوع در سیستمهای مکانیکی، مانند ساعت، کاملاً آشکار است، اما مرز را در سیستمهای اجتماعی به سختی میتوان تشخیص داد. مرز سیستمهای باز، به دلیل اینکه با سیستمها یا محیطهای دیگر تعامل دارند، نسبت به سیستمهای بسته که سفت و سخت و تا حد زیادی غیرقابل نفوذ هستند، انعطافپذیرتر هستند.
برای مثال بدن انسان و موتور یک اتومبیل نمونههایی از سیستمهای باز هستند.
سیستم بسته
سیستم بسته سیستمی است که فقط می تواند انرژی را با محیط مبادله کند و ماده در آن قابل تبادل نیست. سیستمهای بسته معمولاً بخشهایی از سیستمهای بزرگتر نیستند و حتی در تماس کامل با آنها نیستند. برای مثال، زمین یک سیستم بسته است. انرژی زیادی از خورشید دریافت می کند، اما تبادل ماده با خارج ممکن نیست.
رویکرد سیستم های بسته، سازمان را به عنوان یک سیستم مدیریت، فناوری، پرسنل، تجهیزات و مواد در نظر می گیرد، اما تمایل دارد رقبا، تامین کنندگان، توزیع کنندگان و قانونگذاران را کنار بگذارد.
این رویکرد به مدیران و نظریه پردازان سازمانی این امکان را می دهد تا با بررسی ساختار داخلی یک کسب و کار و با توجه بسیار کمی به محیط خارجی، مشکلات را تجزیه و تحلیل کنند.
سیستم ایزوله
سیستمی که در آن نه انرژی و نه ماده با محیط اطراف مبادله نشود، سیستم ایزوله نامیده میشود. یک سیستم ایزوله ممکن است بخشی از سیستم های بزرگتر باشد، اما آنها به هیچ وجه با خارج ارتباط برقرار نمی کنند. یک بطری در بسته یا یک فلاسک که در آن بطور کامل بسته است، یک سیستم ایزوله درنظر گرفته میشود.
دیدگاه سیستم ایزوله، سازمان ها را کاملاً مستقل از تأثیرات محیطی می بیند. از طرفی، کارکنانِ سیستم های ایزوله در یک سازمان، با سایر بخشها در مورد فعالیت های خود ارتباط برقرار نمی کنند و از سایر بخشها نیز ورودی دریافت نمی کنند.
پس از اینکه در مورد سیستم و انواع آن صحبت کردیم، حال برای اینکه با جنبههای کاربردیترِ سیستمها و تاثیرات آنها در زندگی و کسب وکار بیشتر آشنا شوید، به تعریف تفکر سیستمی و ابعاد مختلف آن میپردازیم.
تفکر سیستمی به چه معناست؟
تفکر سیستمی یا System Thinking روشی جامع برای بررسی عوامل و تعاملاتی است که میتواند به یک نتیجه احتمالی کمک کند. تفکر سیستمی، به این سوال پاسخ میدهد که افراد در تیمهای مختلف، چگونه میتوانند درک درستی از نحوه همکاری پیدا کنند و از طریق درک این موضوع، چگونه میتوانند فرآیندهای ممکن را برای انجام هر کاری ایجاد نمایند.
با نگاهی دقیقتر، متوجه خواهید شد که در اطراف ما سیستمهای مختلفی وجود دارند و صرفاً محدود به سازمانها نمیشود. برای مثال خانواده یک سیستم است؛ در حالی که جامعه ای که در آن زندگی میکنیم، سیستم دیگری را تشکیل میدهد که از اجزای دیگری تشکیل شده است. آن جامعه نیز بخشی از سیستم بزرگترِ یک شهرستان یا شهر است.
اگر یاد بگیریم به جهان به عنوان مجموعه ای از سیستم ها نگاه کنیم و نقش خود را درون آنها پیدا کنیم، می توانیم تصمیمات بهتری بگیریم، هم تیمی های بهتری باشیم و راه های زیادی برای بهره وری بیشتر در همه جنبههای زندگی خود پیدا کنیم.
برای اینکه به درک بهتری نسبت به اهمیت تعامل و همکاری در سیستمها شوید، پیشنهاد میکنیم فیلم ۷ دقیقه ای زیر با عنوان ” تعادل (Balance) ” را مشاهده کنید.
چرا باید از تفکر سیستمی استفاده کرد؟
تفکر سیستمی، دایره انتخاب های ما برای حل یک مساله را از طریق گسترش مرز فکرهای ما و کمک به بیان مشکلات به روشهای جدید و متفاوت، افزایش میدهد. در عین حال، اصول تفکر سیستمی ما را آگاه می کند که هیچ راه حل کاملی وجود ندارد؛ زیرا انتخاب هایی که ما انجام می دهیم، همواره بر سایر بخش های آن سیستم تأثیر خواهد گذاشت.
برای مثال اگر ما در سازمان، تصمیم بگیریم که روزانه تقریباً ۳۰ دقیقه از زمان خود را به بطالت بگذارنیم، این تصمیم تاثیر خود را در نحوه تعامل با دیگران، برداشت مدیر مستقیم از ما، خروجی تولید شده در تیم، خروجی نهایی در محصول یا خدمت تولید شده، میزان رضایت مشتری از سازمان و بسیاری ابعاد دیگر نشان میدهد.
اگر ما به عنوان عضوی از هر سیستمی (سازمان، دانشگاه، خانواده، جمع دوستان) بتوانیم تاثیر هر کدام از رفتارهای خودمان را پیش بینی کنیم، میتوانیم شدت هر برخورد یا تعاملی را کنترل کنیم یا حتی از آن به نفع خود استفاده کنیم. بنابراین تفکر سیستمی به ما امکان می دهد تا انتخاب های آگاهانه ای داشته باشیم.
سیستمهای پیچیده
مدیریت امروزهی کسب و کارها با ۳۰ سال پیش فرق کرده است و بسیاری از سازمانها به این درک رسیدهاند که عمیقترین تفاوت، سطح پیچیدگی است که افراد باید با آن کنار بیایند. سیستمهای پیچیده همیشه وجود داشتهاند و کسب و کارها نیز همیشه با موارد غیرقابل پیشبینی، شگفتانگیز و غیرمنتظره روبرو هستند.
محصولاتی که شرکتها طراحی میکنند، بازارهای هدفی که برای رقابت انتخاب میکنند، فرآیندهایی که در کسب وکارها جریان دارد و بسیاری موارد دیگر، بدلیل انقلاب فناوری اطلاعات، هر روز پیچیده و پیچیدهتر میشوند. نکته حائز اهمیت این است که سیستمهایی که تا پیش از این، از یکدیگر جدا بودهاند، اکنون بهم پیوسته و وابسته هستند و این به معنای شکلگیری سیستمهای پیچیده است.
مدیریت سیستمهای پیچیده دشوار است، چون:
- حدس اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد سختتر است؛ زیرا سیستمهای پیچیده به روشهای غیرمنتظرهای با هم تعامل دارند.
- درک عوامل و تعاملات سختتر است؛ زیرا درجه پیچیدگی ممکن است فراتر از محدودیتهای شناختی ما باشد.
- پیشبینی سختتر است؛ زیرا رفتار گذشته یک سیستم پیچیده ممکن است رفتار آینده آن را پیش بینی نکند.
- در یک سیستم پیچیده، نقطه خارج از میانگین (Outlier) اغلب مهمتر از میانگین است.
انواع سیستم های پیچیده
سیستمهای پیچیده بطور کلی به سه دسته کلی تقسیم میشود اما در بین این سه دستهبندی، دو نوع سیستم در سیستمهای پیچیده شاید در ظاهر یکسان به نظر برسند، اما درک تفاوت میان آنها بسیار مهم است که در ادامه به توضیح آنها میپردازیم. بر این اساس، سیستمهای پیچیده به سه نوعِ Simple Systems، Complex Systems و Complicated Systems تقسیم بندی میشوند.
-
سیستمهای ساده یا Simple Systems
یک سیستم ساده، ساده است، دارای حداقل مجموعه ای از زیرسیستم ها است و به راحتی قابل درک است.
در واقع یک سیستم ساده، سیستمی است که یک مسیر واحد به یک پاسخ مشخص دارد. اگر می خواهید به راه حل برسید، فقط یک راه برای انجام آن وجود دارد.
-
Complicated Systems
این سیستمها، از زیرسیستم هایی تشکیل شده اند که معمولاً با هم جفت شده اند و در یک الگوی مشخص با هم تعامل دارند. با وجود شباهت سطحی به سیستم های Complex؛ سیستم های Complicated رفتارهای قابل پیش بینی از خود نشان می دهند.
چالش اصلی این نوع سیستمها در درک پیوندهای پیچیده بین زیرسیستم های متعدد نهفته است. دستور العملهای غذا و الگوریتمها نمونههایی از فرآیندها و سیستمهای Complicated هستند.
-
Complex Systems
این دسته علی رغم اینکه در کلمه، معنای یکسانی با دسته قبلی(Complicated) دارد، اما نسبت به آن، از زیر سیستمهایی متعددی تشکیل شده است. مهمترین تفاوتی که این سیستمها با سیستمهای Complicated دارند این است که درک کامل سیستمهای Complex با مطالعه اجزای آن غیر ممکن است و رفتار آن با هیچ الگو یا دستورالعملی قابل پیشبینی نیست.
مجموع اجزا در این سیستمها بیشتر از کل است و برای درک زیر سیستمها نمیتوان آن را به اجزای مختلف تقسیم کرد. بنابراین برای درک این نوع سیستمها باید کل سیستم را به عنوان یک کل در نظر گرفت.
برای مثال مدیریت مجموعهای از افراد در یک تیم، سیستمی پیچیده (Complex) است.
تفکر خطی در برابر تفکر سیستمی
تفکر خطی، همانطور که از نامش پیداست، بیشتر بر علائم در سطحی انتزاعی که به دنبال توالیِ علت و معلول اتفاقات است، تمرکز میکند و بصورت خطی به مسائل پیرامون خود، نگاه میکند. از سوی دیگر System Thinking، عمدتاً بر علائم تمرکز نمیکند و با تعریف عناصر، روابط و کارکردها، علت اصلی مشکل را با عمیقتر شدن بر روی مشکل، درک میکند.
مقایسه تفکر خطی و تفکر سیستمی
بطور کلی تفکر خطی، میانبری برای حل مسائل با تکیه بر همبستگی علت و معلولی است که نمی تواند به حل یا درک عمیق مسائل پیچیده (Complex) کمک کند. در حالیکه تفکر سیستمی به افراد در یادگیری و اجرای موثر کمک میکند.
از سوی دیگر، تفکر سیستماتیک به ما در یادگیری و اجرای موثر مسائل کمک می کند.
به خوبی به این مثال توجه کنید. شخص “الف” در حال نوشتن یک کد با استفاده از زبان برنامهنویسی “ب” است و سعی دارد ویژگی “ج” را در آن برنامه اعمال کند؛ اگر چه درک ضعیفی از نحوه اجرای صحیح ویژگی “ج” و طراحی آن دارد.
در ادامه میتوان ویژگیهای این مساله را این گونه برشمرد:
- ویژگی “ج” یکی از عناصر زبان برنامهنویسی “ب” است.
- ویژگی “ج” با سایر ویژگیها در ارتباط است.
- ویژگی “ج” در کل سیستم، هدفی دارد.
- ویژگی “ج” میتواند بخشی از یک زیرسیستم باشد.
با توجه به مسالهای که به آن اشاره شد، اکنون نوع نگاه و حل مساله را از دو منظر تفکر خطی و تفکر سیستمی توضیح میدهیم.
رویکرد حل مساله به روشِ تفکر خطی
تفکر خطی، تاثیر را مشاهده میکند (خروجی واضحی که از ویژگی “ج” بدست میآید). همچنین علت یا نشانه را درنظر میگیرد. سپس به دنبال راه حل برای بهترین راه برای اجرای ویژگی “ج” خواهد بود. در این رویکرد، کسی که با تفکر خطی این مساله را حل میکندف با توجه به اینکه ویژگی “ج” بخشی جدا شده از زبان برنامهنویسی “ب” است، یک مشکلی که دارای یک نشانه است را حل میکند اما ارتباط حل این مساله را کل سیستم را درک نمیکند و به نوعی سیستم را جدا از حل مساله میبیند.
رویکرد حل مساله به روشِ تفکر سیستمی
روش حل مساله بصورت تفکر سیستمی به این صورت است که ابتدا متفکر سیستمی، اثر را مشاهده میکند و سپس وابستگیهای ویژگی “ج” را تعیین میکند. هدف این رویکرد، درنظر گرفتن تاثیرات زبان برنامه نویسی “ب” در فرآیند حل مساله است. به بیان سادهتر، System Thinking همه اجزای سیستم را در رسیدن به نتیجه نهایی، موثر میداند.
۶ مفهوم مهم در تفکر سیستمی
برای درک و استفاده موثرتر از System Thinking برای حل مسائل، میبایست به برخی از تعاریف و مفاهیم مهم مسلط بود. با توجه به اینکه این مفاهیم در ادبیات این موضوع، جایگاه خاصی دارند، در ادامه به تعریف آنها میپردازیم تا توانایی شما برای تفکر خلاقانه جهت تأثیر مثبت افزایش پیدا کند.
۱- به هم پیوستگی (Interconnectedness):
از آنجاییکه تفکر سیستمی، مستلزم تغییر در طرز تفکر است، لذا باید به این درک جدید رسید که اساساً در دنیا، همه چیز بهم مرتبط است و نمیتوان اجزاء هر سیستمی را بصورت مستقل از یکدیگر درنظر گرفت. این به هم پیوستگی، در علوم طبیعی خود را به خوبی نشان میدهند.
برای مثال میتوان گفت هر چیزی (چه جاندار و چه بیجان)، برای زنده ماندن به چیز/چیزهای دیگری نیاز دارد. برای مثال، انسانها برای زنده ماندن به غذا، هوا، آب نیاز دارند. حتی برای ساخت یک صندلی، به درختی نیاز است تا رشد کند و از چوب آن برای ساخت صندلی استفاده شود.
بنابراین، از دیدگاه System Thinking ، وقتی می گوییم «همه چیز به هم مرتبط است»، در حقیقت یک اصل اساسی از زندگی را تعریف میکنیم و از این رو، باید نوع نگاه خود به جهان را از سیستمهای مکانیکی و مستقل، به مجموعه ای پویا، به هم پیوسته و دارای حلقه های بازخورد تغییر دهیم.
۲- ترکیب (Synthesis):
به طور کلی سنتز به ترکیب دو یا چند چیز برای ایجاد چیزی جدید اشاره دارد. وقتی صحبت از تفکر سیستمی می شود، مفهوم سنتز در مقابل مفهوم تجزیه و تحلیل ( به معنای تجزیه اجزا به بخشهای قابل مدیریت) قرار میگیرد. نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که تجزیه و تحلیل با جهان بینی مکانیکی (خلاف جهان سیستمی) مطابقت دارد، جایی که جهان به بخشهای مختلف تقسیم میشود. بنابراین باید گفت از آنجاییکه همه سیستمها پویا و اغلب پیچیده هستند، لذا برای درک سیستمها به رویکرد جامع برای درک پدیدهها نیاز داریم.
سنتز در مورد درک کل و اجزاء در یک زمان، همراه با روابط و پیوندهایی است که پویایی کل را تشکیل می دهد و یکی از مفاهیم کلیدی در System Thinking است.
۳- پیدایش (Emergence):
یک دانه برف را درنظر بگیرید. چگونه شکل میگیرد؟ عوامل محیطی، دمای هوا، ذرات آب یخ زده و بسیاری از عوامل مختلف، دست به دست هم میدهند تا یک دانه برف شکل بگیرد و پیدایش رخ دهد.
از منظر سیستمی هم این گونه است. چیزهای بزرگتر (دانه برف)، از اجزای کوچکتر پدید می آیند. در واقع پیدایش، نتیجه طبیعی گرد هم آمدن و هم افزایی اجزای یک سیستم است که در نتیجهی تعامل با یکدیگر شکل میگیرد.
بنابراین میتوان گفت تعامل اجزای یک سیستم با یکدیگر، خروجیهایی فراتر از ظرفیت تک تکِ اجزای آن را ایجاد میکند. به زبان سادهتر میتوان گفت از این منظر، معادله ۳= ۱+۱ که نتیجه هم افزایی اجزاست، کاملاً برقرار است.
۴- حلقههای بازخورد (Feedback Loops):
از آنجایی که در سیستمها همه چیز به هم مرتبط است (مورد ۱)، لذا حلقه های بازخورد بین عناصر یک سیستم وجود دارد و بین اجزای آن در جریان است. هنگامی که نوع و پویایی حلقههای بازخورد را فهمیدیم، میتوانیم سیستمها را مشاهده، درک و در آنها مداخله کنیم.
دو نوع حلقه بازخورد تقویت کننده یا مثبت (Reinforcing) و متعادل کننده (Balancing) وجود دارد.
بازخورد تقویت کننده به این معناست که یک تغییر اولیه در سیستم، از تغییر بعدی حمایت کند و سرعت را افزایش دهد؛ مانند رشد تعداد جمعیت.
بازخورد متعادل کننده سازوکاری است که در برابر تغییرات بیشتر در یک جهت (افزایش یا کاهش ) مقاومت میکند و با هدف ایجاد ثبات، عناصر درون سیستم را متعادل می کند.
۵- علیت (Causality):
درک مفهوم حلقههای بازخورد (مورد۴) برای رسیدن به دیدگاه است که: چگونه یک چیز در یک سیستم پویا و دائماً در حال تکامل به چیز دیگری منجر میشود؟
در واقع علیت، به عنوان یک مفهوم در تفکر سیستمی، به معنای این است که بتوان روشی را که عوامل بر یکدیگر تأثیر میگذارند در یک سیستم رمزگشایی و درک کرد.
۶- نگاشت سیستم (System Mapping)
این مفهوم به معنای این است که بتوان عناصر را در یک سیستم شناسایی و نقشه برداری کرد تا در نهایت بتوان درک کرد اجزا چگونه به یکدیگر متصل میشوند، ارتباط برقرار میکنند و در یک سیستم پیچیده عمل میکنند. با این توضیحات، میتوان از بینشها جدیدی برخوردار شد تا به موثرترین شکل ممکن، سیستمها را توسعه داد، تغییر داد یا در مورد آنها تصمیمگیری کرد.
چگونه تفکر سیستمی داشته باشیم؟
ویژگیهای مشکلی که با آن روبرو میشویم، نشان میدهند آیا الان، بهترین زمان برای استفاده از تفکر سیستمی است یا خیر. اگر با مساله ای مواجه شدید که ویژگی های زیر را داشت، باید از این رویکرد استفاده کنید:
- موضوع مهم و جدی است.
- چندین مرتبه است که این مشکل تکرار میشود.
- مشکل را میشناسید و در مورد آن، اطلاعات قبلی دارید.
- پیش از این، افراد دیگری برای حل آن اقدام کردهاند ولی ناموفق بودند.
اما همه چیز به این سادگی نیست. زیرا در دنیا اتفاقات بسیار پیچیده و بهم مرتبطِ زیادی رخ میدهند و درک علل رخداد یک رویداد با درنظر گرفتن علل ظاهری، تقریباً غیر ممکن است. بنابراین باید از ابزارهایی استفاده کنیم تا بتوانیم دلایل رخ دادن مسائل پیرامونی و نحوه ارتباط ما با دیگر اجزای یک سیستم را درک کنیم تا بتوانیم تاثیرات منفی را کاهش داده و راهحلهای بهتری خلق کنیم.
در این راستا، یکی از ابزارهایی کاربردی که میتواند کمککننده باشد، مدل کوه یخ است.
مدل کوه یخ چیست؟
مدل کوه یخ یک ابزار بصری در System Thinking است که میتواند برای کمک به افراد در درک رابطه بین علل اساسی مشکلات و عوامل زمینه ای کمک کند. درست همانطور که تنها ۱۰ درصد از یک کوه یخ در بالای آب قابل مشاهده است، این مدل نیز بر اساس این ایده شکل گرفته است که معمولاً عوامل بیشتری نسبت به آنچه در ظاهر مشخص است، در یک مشکل دخالت دارند.
۴ سطح مدلِ کوه یخ
این مدل می تواند برای کمک به افراد در شناسایی علل پنهان مشکلات استفاده شود. مدل کوه یخ، دارای چهار سطح رویداد، سطح الگو، سطح ساختار و سطح مدل ذهنی است. در واقع هر سطح بیانگر عمق متفاوتی از تفکر در مورد یک مشکل یا رویداد است:
-
سطح رویداد کوه یخ
این سطح اشاره به واضحترین جنبه هر کاری دارد که هر کسی میتواند در ظاهر آن را ببیند. مثلاً دیر آمدن یک نفر در سازمان، سطحِ رویدادِ اتفاقی است که رخ میدهد و دیگران، بدون فکر کردن در مورد علل یا پیامدهای احتمالی، آن را میبینند. این سطح به این دلیل مهم است که درک تجربیات و مشاهدات روزمره افراد در آن رخ میدهد.
-
سطح الگوی کوه یخ
سطح الگو به عنوان بخشی از کوه یخ، کمی زیر خط آب قرار دارد. این سطح جایی است که افراد معمولاً با حدس زدن، شروع به دیدن روابط بین رویدادها می کنند و روندها و الگوهای قابل توجهی شروع به ظهور میکنند. در مثال بالا، الگو این است که آن فرد، هر هفته چهارشنبه صبح دیر به سر کار می آید. سطح الگو جایی است که این واقعیت قابل توجه و قابل تشخیص است.
این سطح به این خاطر مهم است چون به افراد کمک می کند تا تصویر بزرگتر را ببینند تا درک کنند رویدادهای مختلف چگونه به یکدیگر مرتبط هستند و روندها و الگوهایی را که میتوانند در فرآیند حل مسئله مفید باشند، شناسایی کنند.
-
سطح ساختار کوه یخ
سطح ساختار جایی است که افراد شروع به دیدن چگونگی ارتباط رویدادهای مختلف با یکدیگر میکنند و علل اساسی الگوها را درک میکنند. آنها همچنین شروع به درک چگونگی تعامل بخشهای مختلف یک سیستم با یکدیگر میکنند. سیاستها، قوانین و شواهد فیزیکی همه بخشی از سطح ساختار هستند.
با نگاهی عمیق تر به مثال بالا، همان فرد، صبحهای روز چهارشنبه دیر به سر کار می آید؛ زیرا مجبور است فرزندان خود را به مدرسه برساند. سطح ساختار جایی است که این علت اساسی برای الگو مورد توجه و شناسایی قرار می گیرد.
سطح ساختار مهم است زیرا به افراد کمک می کند تا بفهمند رویدادها، سازمان ها و ساختارهای مختلف چگونه به یکدیگر متصل هستند و درک میکنند بخش های مختلف یک سیستم بزرگتر، چگونه با یکدیگر تعامل دارند.
-
سطح مدل ذهنی کوه یخ
این سطح، پایینترین و عمیقترین سطح تشکیل دهنده یک رویداد است. از این نظر میتوان آن را پایه و اساس انجام یک کار درنظر گرفت. سطح مدل ذهنی جایی است که مفروضات و باورهای اساسی افراد در مورد یک مشکل یا اتفاق در آن قرار دارد. می توان گفت که سطح مدل ذهنی دارای باورها، ارزش ها و عقایدی است که بدون آن لایه های دیگر نمی توانند وجود داشته باشند.
تغییر این مفروضات و باورها ممکن است دشوار باشد؛ زیرا اغلب بر اساس تجربیات شخصی و جهان بینی افراد شکل میگیرد. در مثال بالا، شخصی که چهارشنبه صبحها دیر سر کار میآید، ممکن است این باور را داشته باشد که کمی دیرآمدن به سر کار، قابل قبول است و لزوماً به معنای نقض قوانین سازمان نیست.
این قبیل باورها، باورهایی هستند که در سطح مدل ذهنی جای دارند و برای تغییر و بهبود آنها، افراد باید از مربیها و خدمات کوچینگ استفاده کنند.
چگونه میتوان از مدل کوه یخ در عمل استفاده کرد؟
یک متفکر سیستمی، با درنظر گرفتن تفکر استراتژیک سیستمی و با پرسیدن سوالات زیر میتواند از این مدل برای پیدا کردن علت مشکلات پنهانِ یک مساله استفاده کند:
- چه عاملی در این مساله وجود دارد که از دید ما پنهان مانده است؟
- چه شرایطی (انتظارات محل کار، مسائل کارکنان، محدودیت های بودجه و غیره) بر مشکل تأثیر می گذارد؟
- چه مسائل، افراد یا سیستم هایی با هم کار می کنند تا آنچه را که در ظاهر است (بالای سطح آب)، یجاد کنند؟
- نظرات و ایدههای مطرح شده چه اثراتی در سازمان و افراد ایجاد میکنند؟
برای System Thinking، از کجا باید آغاز کنید؟
هنگامی که شروع به بررسی دلایل رخدادن یک موضوع می کنید، از سرزنش کردن و بحث با اعضای تیم خودداری کنید. درعوض، روی مواردی تمرکز کنید که به نظر میرسد دیگران از آنها غافل هستند و سعی کنید کنجکاوی گروه را در مورد مشکل مورد بحث، برانگیزید. برای متمرکز کردن صحبتها، از اعضای تیم خود بپرسید: «مشکل اصلی کجاست که ما آن را پیدا نمیکنیم؟»
در ادامه به سراغ استفاده از مدل کوه یخ بروید و از تیم خود بخواهید به مشکل از سه زاویه رویدادها، الگوها و ساختارها نگاه کنند. ما اغلب تصور میکنیم که همه تصویر یکسانی از گذشته دارند یا اطلاعات یکسانی را میدانند. بنابراین مهم است که دیدگاههای متفاوتی به دست آوریم تا مطمئن شویم که همه دیدگاهها درنظر گرفته شده و راهحلها توسط افرادی که نیاز به اجرای آنها دارند؛ پذیرفته میشوند.
همچنین تلاش کنید هنگام بررسی یک مشکل، افراد از دپارتمانها یا حوزههای عملکردی مختلف را درگیر کنید. این کار به شما کمک میکند تا از مدل های ذهنی گوناگونی برای حل مساله استفاده کنید.
چگونه باید متوجه شوید در مسیر درست قرار دارید؟
در ادامه و با پرسیدن سوالات زیر، تا حدود بسیار زیادی میتوانید متوجه شوید که چقدر در تفکر سیستمی برای مدیران موفق عمل کردهاید:
- شما انواع مختلفی از سوالات را نسبت به قبل می پرسید.
- عباراتی که زنگ خطر را به صدا درمیآورند، بهتر از قبل به آنها توجه میکنید. به عنوان مثال، وقتی کسی میگوید: «مشکل این است که ما به تعداد بیشتری نیروی انسانی، فروش یا درآمد نیاز داریم، دوباره روی مساله متمرکز میشوید.»
- شما الگوهای قدیمی و فرآیندهای متعادل کننده و تقویت کننده را شناسایی میکنید و در مورد چیزهایی که در مورد آنها می شنوید یا می خوانید، توجه عمیقتری میکنید.
- شما مدلها ذهنی خودتان و دیگران را مورد بررسی قرار میدهید تا بصورت ریشه ای بتوانید به حل مساله بپردازید.
هنگامی که شروع به استفاده از تفکر سیستمی برای تحقیق و شناسایی مسائل کردید، ممکن است بخواهید به روشهای پیچیدهتری برای مدلسازی بروید. یا ممکن است متوجه شوید که اتخاذ دیدگاه System Thinking، بینش کافی برای کمک به شما برای مقابله با مشکلات میدهد. هر طور که ادامه دهید، حقیقت این است که تفکر سیستمی برای همیشه، رویکرد و طرز فکر شما در مورد جهان، کسب و کار و هر سیستمی را تغییر میدهد.
معرفی چند کتاب در حوزه تفکر سیستمی
خواندن کتابهایی که در دنیا که به انواع تفکر سیستمی و کاربردهای آن در سازمانها اشاره میکنند، به خوانندگان کمک میکنند تا دید جامعی نسبت به این موضوع، نحوه استفاده از این نوع تفکر، کاربردها، مزایا و دیگر موارد پیدا کنند. در ادامه به مهمترین کتابهایی که در سالهای اخیر در حوزه System Thinking منتشر شدهاند، اشاره میکنیم.
۱-کتاب رقص تغییر، اثر پیتر سنگه
این کتاب جز یکی از مشهورترین کتابها در حوزه مدیریت تحول در سازمانها است که برای تمرینِ سیستمی فکر کردن و همینطور شکل دادن، هدایت و تقویت جریان تغییر در سازمانها کاربرد دارد.
همچنین یکی دیگر از مهمترین نکاتی که در کتاب رقص تغییر بر روی آن تأکید شده، تغییر با اتکا بر الگوهای یادگیری است. این شیوهی تغییر را میتوان در مقابل تغییرات دستوری بر پایهی تجویز از بالا به پایین قرار داد.
در کل میتوان گفت حرف اصلی این کتاب، این است که مدیر میتواند از شکلگیری فرایند تغییر مبتنی بر یادگیری حمایت کند. اما باقی مسیر توسط اجزای خود سازمان پیش خواهد رفت.
۲-کتاب تفکر سیستمی، اثر دنلا مدوز
این کتاب، در مورد همه موضوعات پایهای در مورد System Thinking صحبت میکند. آنچه که نویسنده این کتاب بر آن تاکید دارد که این است که بسیاری از مدیران، تحلیلگران و سیاستمداران نمیتوانند درهم تنیدگی مشکلات را درک کنند. نکته مهم این است که مشکلات روی یکدیگر تاثیر میگذارند و سیستم، رفتارهای پیچیده از خود نشان میدهد. اما تحلیلگران به علت ضعف در نگاه سیستمی، با وجود ریشه داخلی بسیاری از این رفتارها، آنها را به عوامل بیرونی نسبت میدهند.
تعریف سیستم و تبیین اجزای سیستمها، بخش مهم دیگری از این کتاب است که به خوبی تلاش کرده، به این دو سوال پاسخ دهد که منظور از تفکر سیستمی چیست و رفتار در یک سیستم چگونه رخ میدهد.
۳-کتاب تفکر سیستمی (مدیریت آشوب و پیچیدگی)، اثر جمشید قراچه داغی
یکی از کتابهای شناختهشدهای که در دنیا، از آن به عنوان مرجع آموزش تفکر استراتژیک سیستمی استفاده میشود، کتاب آقای جمشید قراچه داغی است.
از آنجایی که نویسنده این کتاب، با استفاده از مطالعات موردی گوناگون، به ایدههای مختلفی در مورد تفکر سیستمی پرداخته، لذا برای خواندن این کتاب لازم است تا کتابهای متعددی در مورد System Thinking خوانده باشید و با این فضا آشنا باشید.
۴-کتاب درباره سیستمهای هدفمند، اثر راسل اکاف
نویسنده این کتاب ( راسل اکاف) از بنیانگذار System Thinking در دنیا شناخته میشود و کتابها و پژوهشهای متعددی در این زمینه انجام داده است.
نوع نگاه این نویسنده به این موضوع، بر این تاکید دارد که ذهن ما باید به سوی نگاههای بازتر و سیستمهای بزرگتر پیش برود و از دام “تفکر تخصصی” نجات پیدا کند.
همچنین او اعتقاد دارد نظریه عمومی سیستمها و تفکر سیستمی این ظرفیت را دارد که شاخههای مختلف علوم را در کنار یکدیگر قرار دهد و سپس به سراغ پیچیدهترین سیستمهایی که میشناسیم برود: یعنی انسانها و جوامع انسانی.