یک مدیرعامل حرفهای چه مشخصاتی دارد و چطور به این جایگاه شغلی دست مییابد؟ آیا برای دستیابی به این عنوان معتبر، باید نقشه دقیقی را دنبال کرد؟ چه خصوصیات شغلی و شخصی برای این موقعیت لازم است؟ دلیل شکست مدیر عامل ها چیست و به چه دلایلی، در کسب و کار شکست میخورند؟
در این مطلب، نگاهی گسترده خواهیم داشت به یک مدیر عامل حرفه ای و از جوانب مختلف، این جایگاه شغلی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم.
مدیرعامل حرفهای کیست؟
مدیرعامل حرفهای بالاترین رتبه در یک کسب و کار یا سازمان است. این شخص معمولا با اختیارات کامل، تصمیمگیری نهایی را انجام داده، شرکت یا سازمان را اداره کرده و سمت و سوی استراتژیک آن را تعیین میکند. در کنار تصمیمگیریهای مهم و البته سطح درآمد بالاتر، یک مدیرعامل بیشترین مسئولیت را نیز برعهده دارد. این شخص باید در تمام امور پاسخگو بوده و مسئول موفقیت یا شکستها و حتی ورشکستگی سازمان خواهد بود.
یک مدیرعامل حرفه ای چه مسئولیتهایی دارد؟
مسئولیتهای یک مدیرعامل از هر فردی به فرد دیگر متفاوت است؛ چرا هر سازمانی، ساختار و اندازه خاص خود را دارد. در حالی که مدیر یک شرکت کوچکتر ممکن است بصورت عملی درگیر کارها شود، اما مدیر یک شرکت بزرگتر معمولاً فقط با تصمیمات و استراتژی های سطح بالا سر و کار دارد.
به طور کلی، یک مدیر عامل، استراتژی بلندمدت را رهبری و اجرا میکند و در راستای افزایش طول عمر و موفقیت کسب و کار تلاش میکند.
وظایف معمول یک مدیر عامل عبارتند از:
- برقراری ارتباط موثر با سهامداران، هیئت مدیره و افراد
- توسعه و هدایت استراتژی های بلند مدت و کوتاه مدت
- ایجاد و اجرای چشم انداز و مأموریت کسب و کار
- ارزیابی کار سایر مدیران اجرایی در سازمان
- برقراری فرهنگ سازمانی
- ارزیابی ریسکهای وارده به سازمان
- تعیین اهداف سطح بالا برای سازمان
ویژگیهای یک مدیرعامل حرفه ای
از آنجاییکه یک مدیرعامل حرفهای فردی است که نقش او در سازمان بیشتر از سایرین در کانون توجه قرار دارد و تصمیماتی که اخذ میکند بر کسب و کار مستقیماً تاثیر میگذارد، لذا این شخص باید ویژگیهای برجستهای باشد. در ادامه یک مدیر عامل حرفه ای را از ۴ منظر تحصیلات، تجربه و پیش زمینه تجارت، ویژگیهای شخصیتی و ویژگیهای فردی مورد بررسی قرار میدهیم.
تحصیلات یک مدیر عامل حرفه ای
هیچ قانونی پیش بینی نکرده است که مدیران ارشد و به ویژه مدیریت عامل باید تحصیلات عالی داشته باشد یا حتما مدرک فوق لیسانس یا دکتری را با خود یدک بکشد. البته تعداد قابل توجهی از مدیران ارشد و مدیران عامل، دارای مدارک تحصیلی عالی هستند، اما با این همه در جمع مدیرهای عامل شرکتها و سازمانهای بزرگ، افراد موفقی را میبینیم که با داشتن مدارک تحصیلی لیسانس یا حتی دیپلم به موفقیتهای چشمگیری در زمینه مدیریت سازمان و شرکت دست یافتهاند.
در کل و با در نظر گرفتن یک فرمول کلی، باید پرسید که چرا داشتن تحصیلات تکمیلی و عالی تا این اندازه اهمیت دارد؟ پاسخ سادهای برای این سوال وجود ندارد. با این حال، تحصیلات عالی و تکمیلی در دورههای دانشگاهی ارشد و بالاتر، در چندین رشته، میتواند تفکر تعاملی و قدرت ذهن و احاطه بر مسائل را افزایش داده و دید کلان و قدرت تصمیمگیری درست را به مدیریت اضافه کند. با این همه، داشتن تجربههای ارزشمند برای مدیرعامل، فوق العاده ارزنده است که این مهارتها را میتوان به روشهای دیگر نیز به دست آورد.
چند نمونه از مدیران عامل بسیار موفقی که هرگز به دانشگاه نرفتند:
- مایکل دل: بنیانگذار و مدیرعامل شرکت دل کامپیوتر (DELL)
- بیل گیتس: بنیانگذار و مدیرعامل اسبق و رئیس شرکت مایکروسافت (MSFT)
در ایران نیز نمونههای بسیاری از مدیران عامل موفق بدون تحصیلات دانشگاهی وجود دارد که از بردن نام آنها به دلیل حفظ حریم شخصی اشخاص معذوریم.
تجربه و پیش زمینه تجارت یک مدیر عامل حرفه ای
به طور کلی یک شخص باید تجربههای زیادی در کسبوکارهای مختلف داشته باشد تا بتواند تبدیل به یک مدیرعامل کارآمد و موفق شود. بدیهی است که بدون داشتن تجربه گسترده و احاطه کامل بر ماهیت فعالیت یک سازمان، شناخت خطرات و فرصتهای بالقوه پیش رو و به دست گرفتن سکان مدیریت عامل، بسیار چالش برانگیز خواهد بود. با این حساب، شخصی که برای تصدی مدیریت عامل انتخاب میشود، باید سوابق و اطلاعات مناسبی در آن صنعت داشته باشد.
به نظر بسیار عجیب میرسد که بخواهیم شخصی، یک شرکت چند میلیاردی را با دهها کارمند اداره کند، مگر این که سابقه مدیریت یا نظارت بر سایر کارمندان را به شکلی موثر در کارنامه شغلی خود داشته باشد؟
به عنوان نمونه جک ولش پیش از آن که در سال ۱۹۸۱ میلادی به سمت مدیریت عامل شرکت جنرال الکتریک منصوب شود، در سال ۱۹۶۰ میلادی، به عنوان مهندس در این شرکت مشغول به کار شده و چند سالی نیز در سمت معاون مدیرعامل کار کرد.
ویژگیهای شخصیتی یک مدیر حرفهای
علاوه بر اینکه برخورداری از تحصیلات و تجربه قبلی در کسب و کار میتواند در تعیین یک مدیرعامل حرفه ای نقش مهمی داشته باشد، اما ویژگیهای شخصیتی نیز در توانایی یک فرد برای دستیابی به مقام مدیریت عامل و عملکرد مناسب در این رده شغلی، بسیار حائز اهمیت است.
به طور معمول مدیران عامل باید دارای ویژگیهای شخصیتی زیر باشند:
- ارتباطات قوی:
یک مدیرعامل حرفهای باید دارای ارتباطات قوی باشد و بتواند در هر ارتباط تازهای با مدیران و کسب و کارهای دیگر، با قدرت ظاهر شده و تعامل کامل داشته باشد.
- رهبری کاریزماتیک:
مدیران عامل باید به صورت ذاتی یا حداقل اکتسابی، دارای ویژگیهای رهبری کاریزماتیک باشند. این چیزی است که میتواند سازمان و شرکتهای کوچک و بزرگ را به درستی هدایت کرده و تمام کارکنان و نیروهای آن را در مسیر رسیدن به اهداف کوتاه مدت و بلندمدت قرار دهد. یک رهبری کاریزماتیک، میتواند با توانمندسازی کارکنان، قدرت عملیاتی آنها را بالا ببرد.
- قدرت تصمیمگیری:
مدیریت عامل سازمان باید دارای قدرت تصمیمگیری در لحظههای بحرانی و مهم باشد. تزلزل و نیاز به دریافت تائیدیههای غیرضروری، بیش از حد محافظه کار بودن و سایر موارد مشابه، نمیتواند زمینهساز موفقیت مدیرعامل باشد. اگر چه مشورت کردن و مباحثه با معاونین و سایر مدیران ارشد، در بسیاری مواقع فرمول کار تصمیمگیری مدیران عامل موفق است، اما در نهایت باید این شخصیت در زمان لازم تصمیمات مهم را اتخاذ کرده و سرنوشت یک مجموعه را تعیین کند.
- استراتژیست بودن:
مدیرعامل حرفهای باید یک استراتژیست بوده و استراتژیهای کوتاه مدت و بلندمدت سازمان را تعیین کند. او با دنبال کردن چشمانداز بازار هدف سازمان خود، هر لحظه ممکن است استراتژی تازهای تعریف کرده یا تغییر جهت لازم را ایجاد کند.
- مهارت مالی:
مدیریت عامل حتما باید دارای مهارت مالی باشد تا بتواند مسائل مالی و اقتصادی شرکت و سازمان را آنالیز کرده و در شرایط بحرانی راه حلهای مالی مناسب برای برون رفت از بحران و در شرایط آرمانی، حفظ سودآوری پیشنهاد دهند. اگر چه شرکتهای متوسط و بزرگ، دارای مدیران مالی جداگانهای هستند، اما همچنان به توانمندی مالی مدیرعامل نیاز خواهد بود.
- درک معیارهای رشد:
لازم است که مدیرعامل حرفهای درک درستی از معیارهای رشد سازمانی داشته و قادر به اندازهگیری این فاکتورها باشد. در غیر این صورت، مسیر حرکت سازمان و اندازهگیری میزان رشد یا نزول آن، به راحتی میسر نخواهد بود.
- ابتکار و توسعه ایده:
ابتکار و توسعه ایده، قابلیت دیگری است که حتما از مدیران ارشد و به ویژه مدیریت عامل انتظار میرود. این چیزی است که به شرکت و سازمان پویایی داده و مسیر رسیدن آن به اهداف را هموارتر میسازد. گاهی اوقات نیاز به خلاقیت و ایدههای تازه در تولید محصولات یا خدمات جدید ضروریست و این چیزی خواهد بود که از مدیر عامل یا تیم مدیران ارشد انتظار میرود.
- بزرگ اندیشی:
مدیرعامل حرفهای باید دارای ویژگی بزرگ اندیشی بوده و همیشه افکار و ایدههای بزرگ و بلندی داشته باشد. بدیهی است که داشتن افکار بزرگ و به طور کلی بزرگ اندیشی میتواند زمینهساز برداشتن قدمهای بزرگ و تحولهای جدی باشد.
- مهارت حل مسئله:
مسائل زیادی در فراز و فرود شرکتها و سازمانها به وجود میآید و مدیران عامل باید دارای مهارت حل مسئله در مواجهه و مقابله با این مسائل باشند. در چنین شرایطی، نگاه تمام نیروها و کارکنان به توانمندی مدیر عامل است و از این شخصیت انتظار میرود که رویکردی موثر در مقابله با موضوعات پیش آمده داشته باشد.
- دانستن چگونگی ایجاد انگیزه در یک تیم:
یک مدیرعامل حرفهای و کارآمد باید به درستی بداند که چطور در اعضای تیم و کارکنان خود انگیزه ایجاد کرده و پتانسیلهای آنها را به تواناییهای بالفعل تبدیل سازد. ایجاد انگیزه در کارکنان به پیشرفت سازمان کمک زیادی خواهد کرد.
ویژگیهای فردی یک مدیر عامل حرفه ای
بعد از اینکه به تحصیلات، تجربه قبلی در کسب و کار و ویژگی های شخصیتی یک مدیرعامل حرفه ای اشاره کردیم، در اینجا به یکی دیگر از موارد مهمی میپردازیم که میتواند نقش تعیین کنندهای برای یک مدیرعامل موفق داشته باشد. این موارد عبارتند از:
- ذهنیت باز:
مهارتهای مختلفی وجود دارد که از اهمیت بالایی برای مدیران عامل برخوردار هستند و ذهنیت باز یکی از آنهاست. مدیر عاملهایی که پذیرای ایده ها، محصولات و خدمات جدید هستند، احتمالاً با دغدغه کمتری میتوانند جایگاه خود را در صنعت پیدا کنند و راحتتر به حل مساله بپردازند.
- صبر و تحمل:
این احتمال وجود دارد که هر کارمندی در بدوِ ورود به سازمان، در کار خود متخصص نباشد. با این حال، از مدیر عامل انتظار میرود همیشه از توانایی همکاران و کارمندان خود حمایت کند و آنها را برای توسعه مهارتها و توانمندیهایشان، تشویق کند. مدیران عامل باید با افرادی که با آنها کار می کنند، صبور باشند و با کسانی که عملکرد به نسبت ضعیفتری دارند، با ملایمت بیشتری برخورد کنند.
- حضوری الهام بخش:
مدیران عامل، مهمترین عامل برای الهامبخشیدن به کارکنان یک سازمان هستند. اگر یک مدیر عامل، فردی باانگیزه، مثبت اندیش و الهامبخش باشد، کارمندان غالباً تلاش میکنند تا حداقل از نظر تخصص و دانش، شبیه مدیرعامل خود شوند. به همین دلیل مدیران عامل باید تلاش خود را بر ایجاد اعتماد، احترام و ارتباط با اعضای کارکنان خود معطوف کنند.
- الگوی صنعت:
مدیر عامل بدون اطلاع از صنعت خود چیزی جز یک مدیر فاخر نیست. هرکسی که قصد دارد در آینده نزدیک مدیرعامل شود، باید وقت و انرژی خود را صرف یادگیری، جمعآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات در مورد ابعاد مختلف کسب و کار و صنعت خود کند.
این کار را میتوان با حضور در سمینارها، کنفرانسها، رویدادهای عمومی و دورهمیهای سازمانی انجام داد. شبکه سازی و داشتن بینش در صنعت، چیزی است که مدیران عامل موفق را از مدیرانی که به سادگی سعی میکنند بهترین عملکرد را از خود نشان دهند، جدا میکند.
- فروتنی و شناخت:
فروتن بودن و تشخیص اینکه کارمندان و همکاران شما مانند شما کار می کنند مهم است. اگر آنها بروند ، شما مدیر عامل یک دفتر خالی خواهید بود و هیچ راهی برای اداره کار خود ندارید. یکی از مهمترین مهارتهایی که مدیران عامل آینده باید به آن توجه کنند، درک آن است که بدانند یک شرکت بیش از یک نفر است.
شنونده پادکست زیر باشید تا با تلههایی آشنا شوید که مدیر عامل یک کسب و کار ممکن است در در دام آنها بیوفتد.
۱۰ تکنیک کلیدی برای تبدیل شدن به یک مدیر عامل موفق
برای اینکه به یک فرد موفق در جایگاه مدیرعاملی تبدیل شوید، ابتدا باید روی شخصیت خود تمرکز کنید و ببینید شما چه کسی هستید. هنگامی که بفهمید شما دقیقاً چه کسی و با چه خصوصیاتی هستید، آنگاه میتوانید به سراغ اینکه چه چیزی، چه زمانی، کجا و چرا یک مدیر عامل موثر باشید؛ بروید. در زیر به چند راهکار و تکنیک مهم برای تبدیل شدن به یک مدیرعامل حرفه ای اشاره میکنیم:
شخصیت خود را تعریف کنید
بهترین راه برای اینکه فردی متمایز باشید، این است که از پایه، یک شخصیت قوی از خودتان بسازید. مدیران بزرگ به دلیل شخصیتی که از خود نشان می دهند و با آن زندگی می کنند، مورد تحسین دیگران قرار می گیرند.
سفیر برند خود باشید
سفیر، نماینده بخش بزرگی از یک مجموعه یا جامعه است. شخصیت مدیرعامل هم باید سفیر برند و سازمان خود باشد و این را به خوبی نشان دهد. این بدان معناست که که شما چه کسی هستید و چه کاری انجام میدهید. بنابراین سعی کنید طوری رفتار کنید تا دیگران بتوانند به شما اعتماد کنند.
یک فرهنگ سازمانی غنی ایجاد کنید
برای اینکه خود را در مسیر تبدیل شدن به یک مدیر عامل موفق قرار دهید، باید یک فرهنگ پر رونق، سالم و پر جنب و جوش ایجاد کنید. این یعنی اطمینان حاصل کنید که نیروی انسانی سازمان، احساس میکنند در آنها سرمایهگذاری شده، قرار است در سازمان شما رشد کنند و کسبوکار را در بازار توسعه دهند.
به طور مداوم و مشتاقانه ارتباط برقرار کنید
به عنوان یک مدیرعامل، باید مشتاقانه و بطور مداوم با دیگران تعامل داشته باشید تا کسانی که با شما کار میکنند، متوجه این موضوع شوند که چقدر میتوانند سازنده و موثر باشند.
بهترینِ خودتان باشید
مسئولیت این را بپذیرید که سکان کشتی در دستان شماست و این شما هستید که باید بتوانید در هر لحظه بهترین نسخه از خودتان را ارائه دهید. به عنوان یک مدیر عامل، هر تصمیمی را به نفع شرکت بگیرید و آنچه را که واقعا درست است، انجام دهید.
حس کنجکاوی را در خودتان زنده نگه دارید
اگر می خواهید به عنوان مدیر عامل، عملکرد موفقی داشته باشید، باید توانایی کنجکاوی را در خود پرورش دهید. به خودتان یادآوری کنید که شما همه چیز را در مورد کسب و کار نمیدانید و مهم نیست که چقدر متخصص موضوع هستید. برای یادگیری به اندازه کافی کنجکاو باشید و خود را در معرض پرسیدن سوال و یافتن جوابهای جدید قرار دهید.
تغییر را در آغوش بگیرید
از آنجاییکه امروز تغییر، بخش جداییناپذیری از کسب و کار است، بنابراین هر مدیر عامل موفقی باید بتواند تغییرات را بپذیرد و آماده باشد که در عملکرد کسب وکار، انعطاف پذیر و چابک باشد. با استقبال از تغییر ، در رقابت با دیگران عقب نمیمانید.
تنوع را در دستور کار خود قرار دهید
افرادی که بهترین ایده ها را در یک سازمان میدهند، لزوما همیشه با شما همنظر نیستند. به همین دلیل سعی کنید برای رسیدن به بالاترین درجه موفقیت، تیمی از افرادی با استعدادهای متفاوت و تواناییهایی با طیفهای گوناگون تشکیل دهید. اگر برای تفاوت ارزش قائل باشید و از تنوع استقبال کنید، تیم شما به همدیگر احترام میگذارند.
روابط را مدیریت کنید
به اکثر مدیران عامل آموزش داده می شود که روابط خوبی با تیم خود برقرار کنند؛ چون نقش تعیینکنندهای در موفقیت و شکست سازمان دارد. بخش عمده ای از کار یک مدیر عامل این است که یاد بگیرد چگونه در همه روابط تأثیرگذار باشد و نیروی انسانی سازمان خود را مانند یک رهبر ارکستر هدایت کند.
رهبری خود را تعریف کنید
برای موفقیت به عنوان یک مدیر عامل، باید بتوانید رهبری خود را تعریف کنید تا دیگران بتوانند از الگوی شما پیروی کنند. اگر به عنوان مدیر عامل نتوانید آنچه را که سازمانِ شما به آن نیاز دارد، ارائه ندهید؛ اعضای سازمان آن را در جای دیگری جستجو می کنند و نفوذ و اعتبار شما خدشهدار میشود.
۴ کاری که مدیران عامل نباید انجام دهند
به ندرت میتوان مدیر عاملی را پیدا کرد که بگوید مورد همه چیز را میداند و به همه چیز آگاه است. البته مدیرانی وجود دارند که این علائم را در خود دارند، اما بطور کلی، برخی عادتها وجود دارند که اساساً مدیر عاملهای حرفه ای باید از انجام دادن آنها اجتناب کنند. این عادتها شامل موارد زیر هستند:
تعیین بیش از حد اولویتهای استراتژیک
مدیر عاملها معمولاً تمایل به جاه طلبی دارند. این یک ویژگی اجتناب ناپذیر است که کسب و کار شما را به سمت موفقیت سوق می دهد و اغلب هم چیز خوبی است. اما این موضو ع زمانی خطرناک میشود که باعث شود اولویتهای استراتژیک خیلی زیادی تعیین کنید. اولویتهایی که به جای اینکه به نفع شما باشند، علیه شما عمل کنند و نتوانید بر روی یک هدف مشخص تمرکز کنید.
تعداد مناسب اولویت های استراتژیک می تواند بر اساس اندازه و دپارتمان سازمان شما و همچنین عوامل خارجی موثر بر چشم انداز کسب و کار به طور کلی متفاوت باشد. لزوماً هم تعداد درستی از اولویتهای استراتژیک وجود ندارد، بلکه یک محدوده مناسب که برای بسیاری از شرکتها بین ۳ تا ۵ استراتژی در هر سال است. حتما به این موضوع فکر کنید که این اولویتها، چگونه باید با یکدیگر هماهنگ شوند تا یک خروجی مفید تولید کند. به عنوان یک مدیر عامل، وظیفه شما این است که این ارتباط را برقرار کنید.
دوست دارید همه کارها را خودتان به تنهایی انجام دهید
در این حالت به عنوان یک مدیرعامل، احساس میکنید شایستهترین و بهترین فردی هستید که میتوانید کارهای مهم را به خوبی انجام دهید. در حالیکه این بزرگترین اشتباه شماست. شما به تنهایی نمیتوانید بارِ همه مسئولیتها را به دوش بکشید، چون اولاً خودتان پس از مدتی خسته میشوید و دوم اینکه با این کار، به کسانی که با آنها کار میکنید، آسیب میزنید و آنها حس میکنند که افرادی مهمی در سازمان نیستند. در نهایت، سازمان به نتیجه دلخواه خود نمیرسد و مدیر، دیگران را مقصر این موضوع میداند.
حدف کسانی که در تیم نظر مخالف دارند
کسانی که نظری مخالف نظر مدیر عامل دارند، دامی است که برخی از مدیران به آن گرفتار میشوند. مدیران گاهاً احساس میکنند این افراد از روی غرض ورزی و حسادت، نظر مخالف میدهند؛ در حالیکه لزوماً این احساس درست نیست و شاید نظر آن فرد، رویکرد مثبتی به موضوعی باشد که سازمان تا به آن روز، از آن غافل بوده است.
به عنوان مدیر عامل، خیلی مهم است که بتوانید سِرِ را از ناسِرِه متمایز کنید و به خوبی درک کنید نظر چه کسی واقعاً در راستای رشد سازمان است و نظر چه کسی ممکن است نامناسب و ناکارآمد باشد.
تمرکز بر گذشته یا رقبا
نگاه کردن به رقبا یا استراتژی های گذشته، یک روش معمول در برنامه ریزی برای آینده است. اما در عین حال، تمرکز بیش از اندازه روی آنها میتواند برای سازمان خطرناک باشد و به طور ناخواسته نوآوری و خلاقیت کلی در کسب وکار شما را از بین ببرد. زمانیکه توجه شما بیش از حد روی عملکرد گذشته یا رقبایتان معطوف میشود، از اهداف فعلی و وضعیت کنونی سازمان خودتان غافل میشوید و همه انرژی خودتان را صرف تحلیل کارهایی میکنید که خروجی آن چنان مفیدی برای کسب و کار شما نخواهند داشت.
از طرفی باید توجه داشته باشید که لزوما راهی که از اون طریق رقبای شما رشد کردند، راهی نیست که لزوماً برای سازمان شما مناسب باشد. به این دلیل که هر کسب و کاری، راه منحصربفرد خود را برای رسیدن به پیروزی دارد. به عنوان مدیر عامل، مسئولیت شما برانگیختن تفکر انتقادی(Critical Thinking) در تمام سطوح کسب و کار است. زیرا نگاه مداوم به رقبای خود یا عملکرد گذشته سازمان، تنها مانع پیشرفت و رشد می شود.
خطاهای شناختی مدیرعاملها؛ اثر دانینگ کروگر در مقابل سندروم ایمپاستر
همانطور که در ابتدای موضوع قبلی به آن اشاره کردیم، برخی مدیران فکر میکنند همه چیز را میدانند یا افراد بسیار موفقی هستند؛ یا بر عکس، برخی از مدیر عاملها، تواناییها و دستاوردهای خود را به شدت دست کم میگیرند. هر دوی این مورد، موضوعات مهمی هستند که در ادامه بیشتر به آنها میپردازیم:
اثر دانینگ-کروگر؛ زمانی که افراد غیر ماهر، خود را دست بالا می گیرند
اثر دانینگ-کروگر یک خطای شناختی است که در آن افراد غیر ماهر معتقدند که ماهر هستند؛ به این معنا که تواناییها و عملکرد خود را بیش از حد ارزیابی می کنند و بیش از حد به خود اعتماد دارند.
این پدیده میتواند باعث ایجاد تنش، اختلال در تیمها یا پیشرفت یک پروژه شود، بر بهرهوری و رفاه در کار تأثیر بگذارد یا حتی دلیل انتخابهای بد در پستهای کلیدی مثل مدیر عاملی باشد. به همین دلیل است که تشخیص این خطای شناختی و روش برطرف کردن آن برای مدیران ضروری است.
پیامدهای اثر دانینگ-کروگر برای مدیر عاملها
مدیرانی که این علائم را در سازمان از خود نشان میدهند، تصمیماتی میگیرند که پیامدهای بسیار بدی برای سازمان میتواند به همراه داشته باشد. این پیامدها عبارتند از:
- استخدام افرادی که به نظر میرسد آنها بسیار مطمئن و دارای مهارتهای بالایی هستند اما در واقع نسبتاً بیمهارت هستند
- افزایش دستمزد کارکنانی که شایستگی لازم را ندارند و احساس بی عدالتی را در سازمان ایجاد میکنند
- تنش و درگیری میان اعضای تیمها که منجر به ایجاد استرس و کاهش کارایی در سازمان میشود
- تأثیر منفی بر کار در گروه ها، پروژه ها و دستیابی به اهداف
- اثرات مضر بر روابط بین مشتریان و ارائه دهندگان خدمات
۵ راهحل عملی برای برطرف کردن اثر دانینگ-کروگر در مدیر عاملها
راههای مختلفی برای کنترل اثر دانینگ-کروگر و مدیریت مدیرانی که مهارتهای خود را بیش از حد ارزیابی میکنند؛ وجود دارد که به قرار زیر است:
- دادن بازخورد منظم به آنها در مورد عملکرد
- کمک به آنها برای شناسایی کاستیهای خود با استفاده از مثال زدن و توضیح در مورد شکستهایی که به دلیل این خطا در آنها بوجود آمده است
- نشان دادن اینکه چگونه راه حلهای دیگر می توانند کارآمدتر و سازگارتر باشند
- درخواست از آنها برای بهبود بخشی خاص از سازمان و تشویق آنها به پیشرفت
- ارائه آموزش و پشتیبانی برای توسعه مهارت های خود
سندروم ایمپاستر، وقتی خودتان را دست کم میگیرید!
چه مدیرعامل یک سازمان بزرگ باشید و چه به تازگی رهبری تیمی را به عهده گرفته باشید، ممکن است گاهی این فکر به سراغ شما بیاید که آیا به اندازه کافی خوب هستید؟ آیا لیاقت جایگاهی که الان در آن هستید را دارید؟ اگر پاسخ شما به این نوع سوالات منفی است، باید بگوییم که شما به سندروم ایمپاستر مبتلا هستید.
سندروم ایمپاستر تجربه ای درونی از این باور است که شما آنقدر که دیگران تصور می کنند صلاحیت انجام کاری را ندارید. این باور ممکن است برای هر فردی در هر سطحی از یک سازمان ایجاد شود ولی از آنجاییکه مدیر عاملها، موقعیتی حساس دارند و بیش از سایر افراد درگیر تصمیمات مهم هستند، بیشتر از سایرین ممکن است با این سندروم روبرو شوند.
ویژگیهای سندروم ایمپاستر در مدیرعاملها
برخی از رایجترین ویژگیهایی که افراد مبتلا به این سندروم، گرفتار آن میشوند، شامل موارد زیر هستند:
- ناتوانی در ارزیابی واقعی شایستگی و مهارت های خود
- نسبت دادن موفقیت خود به عوامل بیرونی
- ترس از اینکه انتظارات خود را برآورده نکنند
- شک و عدم اعتماد به خود
- تعیین اهداف بسیار چالش برانگیز و احساس ناامیدی در زمانی که کوتاهی می کنند
مدیرعاملها چگونه میتوانند با سندروم ایمپاستر مقابله کنند؟
مقابله کردن با این سندروم، فرآیند نسبتا طولانی مدتی است و به پشتکار بالایی نیاز دارد. محققانِ این حوزه، برای شروع درمان این سندروم، چند سوال را مطرح میکنند که بهتر است مدیران از خودشان بپرسند:
- چه باورهای اصلی در مورد خودم دارم؟
- آیا معتقدم که لایق عشق ورزیدن هستم؟
- آیا باید کامل باشم تا دیگران مرا تایید کنند؟
مدیر عامل های حرفه ای برای پشت سر گذاشتن این نوع احساسات، باید در مواجهه با برخی از باورهای عمیق و ریشهای که در خود دارند، با ناراحتی برخورد نکنند و سعی کنند آرام آرام و با انجام تکنیکهای زیر، خود را بهبود دهند:
احساسات را به اشتراک بگذارید
با دیگران در مورد احساس خود صحبت کنید. باورهای غیرمنطقی وقتی پنهان میشوند و در مورد آنها صحبت نمیشود، افکار شما را مسموم میکنند.
به دیگران کمک کنید
در حالی که ممکن است این کار غیر منطقی به نظر برسد، سعی کنید به افرادی که آنها را مدیریت میکنید؛ در شرایط مشابه کمک کنید. اگر فردی را دیدید که بی دست و پا یا تنها به نظر میرسد، از او سوالی بپرسید تا او را وارد تیم کنید. همانطور که مهارتهای خود را تمرین می کنید، تواناییهای خود را باور خواهید کرد.
تواناییهای خود را ارزیابی کنید
اگر باورهای قدیمیای در مورد بی کفایتی خود در موقعیتهای اجتماعی و عملکردی دارید، یک ارزیابی واقع بینانه از توانایی های خود داشته باشید. دستاوردهای خود و آنچه در آن مهارت دارید را بنویسید، سپس آنها را با ارزیابی خود مقایسه کنید.
قدمهای کوچک بردارید
کمالگرایانه روی انجام دادن کارها تمرکز نکنید، بلکه کارها را به خوبی انجام دهید و به هر کدام از کارهایی که انجام میدهید، پاداش دهید. به عنوان مثال، در یک مکالمه گروهی، نظری را ارائه دهید یا داستانی درباره خود به اشتراک بگذارید.
افکار خود را زیر سوال ببرید
همانطور که شروع به ارزیابی تواناییهای خود می کنید و قدم های کوچک برمیدارید، از خودتان در مورد منطقی بودن افکارتان سوال کنید. آیا با توجه به همه چیزهایی که میدانید، باور اینکه شما یک فرد بی کفایت هستید، همچنان یک باور منطقی است؟
در شکل زیر بطور خلاصه، تفاوت دو خطای شناختی مدیرعامل ها به تصویر کشیده شده است:
دلایل شکست مدیر عامل ها + راه حل ها
در سِمَت مدیرعاملی، دلایل بسیار زیادی برای شکست میتواند وجود داشته باشد. در ادامه به چند خطا و نشانههای هر کدام از آنها نگاهی میاندازیم که مدیران عامل، گرفتار آنها شده و با انجام آنها به شکست نزدیک میشوند:
- خطای اول: مدیر عامل ها، خود و شرکتهای خود را بسیار مسلط بر محیط میدانند.
- نشانه: عدم توجه کافی به دیگر رقبا
- خطای دوم: آنها بیش از اندازه در گیر کارهای سازمان میشوند و مرز بین منافع شخصی و سازمانی را گم میکنند.
- نشانه: این دسته از مدیرعامل ها، خود را با شغلشان معرفی میکنند.
- خطای سوم: آنها فکر می کنند تنها کسانی هستند که همه پاسخ های درست را دارند.
- نشانه: آنها پیروان کمی دارند.
- خطای چهارم: آنها بی رحمانه هر کسی را که کاملاً از سازمان و سیاستهای مدیر عامل حمایت نمیکند، حذف می کنند.
- نشانه: بسیاری از زیردستان یا اخراج می شوند یا سازمان را به یکباره ترک میکنند.
- خطای پنجم: آنها نسبت به عکسها، سخنرانیها و رسانههایی که در آنها نماینده سازمان خود هستند، وسواس دارند.
- نشانه: آنها بطور آشکار به دنبال رسانهها هستند.
- خطای ششم: آنها سرسختانه بر دستاوردها و موفقیت های گذشته تکیه می کنند.
- نشانه: آنها به طور مداوم به آنچه در گذشته برای آنها کار می کرد، اشاره می کنند.
کلام آخر
اگر چه برخی از افراد به صورت ذاتی با ویژگیهای رهبری و مدیریتی به دنیا میآیند، اما بیشتر آنها در مسیر فعالیتهای زندگی و شغلی خود، به این شکل ساخته شده و این ویژگیهای عالی را به دست می آورند. به واقع در بیشتر افراد شخصیت رهبری اکتسابی است اما بطور کلی، رسیدن به جایگاه یک مدیرعامل حرفهای سالها کار سخت میطلبد و شخص باید در جایگاه خود به تجربه و دانش کافی رسیده باشد.